شخصي به نام ابن صمد بيشتر اوقات شب و روز نفس خود را حساب و مي کرد پس روزي ايام گذشته ي عمر خود را که حساب مي کرد ديد شصت سال از عمرش گذشته است.پس حساب کرد .يافت بيست و يک هزار و پانصد روز مي شود .گفت : واي بر من اگر روزي يک گناه بيشتر نکرده باشم . پس ملاقات مي کنم خداي را با بيست و يک هزارو پانصد گناه . اين را بگفت و بي هوش افتاد و در همان بي هوشي وفات کرد.