منوی اصلی
آرشیو مطالب
شهادت حضرت زهرا (س)اسفند 1387آذر 1388دی 1388بهمن 1388اسفند 1388فروردین 1389اردیبهشت 1389خرداد 1389خرداد 89مرداد 89شهریور 89مهر 89
موضوعات مطالب
برچسبها
امام حسین (3), محرم (3), عاشورا (3), عبرت (1), احوال عبادت کنندگان (1), مرگ (1), مکتب حسین (1), مکر شیطان (1), نهضت عاشورا (1), یزیدیان زمان (1), امام حسین ع (1), امام زمان (1), بهای حسینی شدن (1), بیانات رهبری در مورد محرم (1), پایه اصلی انقلاب (1), پوستر احادیث (1), پوستر عاشورا (1), تلنگر (1), حدیث امام حسین (1), حدیث امام حسین ع (1), حسین زمان (1), حسینی شدن (1), حسینی ماندن (1), حضرت زینب (1), حضرت مهدی (1), حماسه خونین کربلا (1), خناس (1), درد دل با امام زمان (1), روزی هزار بار دلت را شکسته ام (1), زیارت عاشورا (1), زینب جان شرمنده ایم (1), سخن گفتن پشت سر مومن (1), شیطان (1), شیطانی که کار امروزت را به فردا می اندازد (1), شکستن عهد (1),
|
شادی کنید ای شیعیان چون ماه شعبان آمده ... براین زمین و آسمان مهر درخشان آمده شیخ صدوق ( متولد 381 قمری ) ، درکتاب (( کمال الدین )) روایت کرده است که : امام عسگری (ع) به دنبال حکیمه فرستاد و به وی پیغام داد که : (( ای عمه ! امشب افطار نزد ما باش . امشب نیمه شعبان است و خداوند تبارک و تعالی در این شب حجت خود را آشکار می سازد ، و او حجت خدا در زمین است . )) حکیمه گفت : مادرش کیست ؟ فرمود : نرجس . حکیمه گفت : قربانت گردم ، اثری از حمل در او نیست . فرمود : همین است که گفتم . حکیمه گوید : من به منزل امام رفتم ، پس چون نرجس آمد سلام داد و نشست و خواست که کفش را در آورد و گفت : بانوی من ! چگونه شب کردی ؟ گفتم : تو سرور و بانوی من و خانواده ام هستی . پس او سخن مرا رد کرد و گفت : این چه حرفی است ؟ گفتم : دخترم ! خداوند امشب به تو کودکی عطا می کند که سرور دنیا و آخرت است . پس نشست و شرم کرد . سپس ابومحمد (ع) به من گفت : چون سپیده سر زد اثر زایمان آشکار شود زیرا مََثل او همچون مادر موسی است که تا هنگام ولادت موسی کسی از حاملگی او آگاه نبود . زیرا فرعون در جستجوی موسی شکم زنان آبستن را می شکافت و این نیز مانند موسی است . حکیمه گفت : چون از نماز عشاء فراغ یافتم ، افطار کردم و به بستر خویش رفتم و خوابیدم . نیمه شب بود که برای نماز برخاستم و چون از نماز فارغ شدم نرجس خوابیده بود و بر وی هیچ نشان دیده نمی شد . سپس او نیز ناگهان از خواب پرید و برخاست و به نماز مشغول شد . من به تردید افتادم ، ناگهان ابومحمد (ع) از جای خود فریاد کرد : (( ای عمه شتاب مکن ! اینک وقوع آن امر نزدیک است )) . پس من آغاز به خواندن الم و یس کردم . من در حال خواندن بودم که ناگهان به سوی او شتافتم و نام خدا را بر او بردم و از وی پرسیدم : آیا چیزی احساس می کنی ؟ گفت : آری . گفتم : جان و دلت را جمع کن ، سپس لختی او مرا گرفت و لختی من وی را گرفتم . پس ناگهان ولادت سرورم را احساس کردم . جامه را از او کنار زدم و دیدم که آن نوزاد خدا را سجده می کند ، او را به خود چسبانیدم ، او پاک و مطهر بود . ابومحمد (ص) صدا زد : عمه فرزندم را بیاور . او را نزد پدرش بردم . حضرت دست خود را زیر کفل و پشت آن کودک گذاشت و پاهایش را به سینه اش نهاد ، سپس زبان در دهان طفل گذاشت ، دستش را بر چشمان و گوشها و مفاصل کودک کشید و به وی فرمود : پسرم سخن بگود ! کودک گفت : اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد رسول الله . آنگاه بر امیرمومنان و دیگر ائمه درود فرستاد تا به نام پدرش رسید و از گفتن باز ایستاد ..... آنگاه این آیه را خواند : و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون الا ای آخرین آوای سرمد ... کجایی مهدی آل محمد
|
ارتباط با مدیر
درباره وبگاه
می خواهم اوج بگیرم تا به آسمانی تا به آسمانی که فقط صدای بال فرشتگان در آن به گوش می رسد ، تا به ابرهایی که فقط عشق می بارند ، تا آنجا که نوای اذان را با صوت فرشتگان بتوان شنید و به شقایقها اقتداء کرد ... پیوندهای روزانه
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله خامنه ای
پایگاه اینترنتی احادیث
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای
طراح قالب
دیگر امکانات
|