در انتظار ولادت باسعادت زلال کوثر
شنيد گوش دلم مژده از ولادت زهرا
گشود بلبل طبعم زبان به مدحت زهرا
فضاى كعبه منور شد از فروغ جمالش
صفا گرفت صفا از صفاى صورت زهرا
خداى اكبر و اعظم نكرده خلق به عالم
ز نسل حضرت آدم زنى به شوكت زهرا
به جز خديجه كبرا كه هست مظهر عصمت
نزاد مادر ديگر زنى به عصمت زهرا
بخوان حديث كسا و بين كه خالق يكتا
نموده خلقت دنيا براى خلقت زهرا
نهاده ساره سربندگى به پاى سر يرش
ستاده هاجر چو خادمان به خدمت زهرا
چو اوست نور حق و حق در او نموده تجلى
به غير حق نشناسد كسى حقيقت زهرا
اي زهراي زندگي! اي اسوه عفاف! از تو مي آموزيم: حيا و حجاب را در جامعه، متانت و ادب را در گفتار، سادگي و دوري از تجملات را در زندگي، تن پوش قناعت را در معاش، حسين پروري و زينب آفريني را در تربيت!
اي زهراي نجابت! از تو درس مي گيريم: تعالي روح و جان را در سايه عبادت، شکوه زندگي را در صفا و صداقت، حمايت از رهبري را در سياست، و استقامت و نستوهي را در دفاع از امامت. از تو مي آموزيم: سرنهادن بر سجاده عبوديت را، دست نياز گشودن به آستان خداي بي نياز را، زمزمه و راز و نياز و نماز را، شيريني کام جان با تلاوت قرآن را، يتيم نوازي و احسان و دستگيري از بينوا را، تلاش روزانه و نجواي شبانه را، دين شناسي، معرفت آموزي و پارسايي را. چگونه بودن را، و... چگونه زيستن را.
اي بتول بيداري و بزرگواري! سخنانت در زيبايي و عمق به وحي مي ماند، رفتارت، آينه خلق و خوي "رسول الله"، قلب مهربانت، پناهگاه حسن و حسين و تکيه گاه شير خدا بود. وجودت، يادآور محمد بود، سجودت، فرشتگان و قدسيان را به تسبيح و تقديس وا مي داشت، رضايت، رضاي خدا و رسول بود و خشم و غضبت، خشم پروردگار! داناي رازها بودي و عالمه غير معلمه! اي چشمه سار حکمت، درياي بيکران خصال نکوي تو از "دانش" و "وفا" و "حيا" موج مي زند! در چهره ات حياي محمد (ص) نهفته است، در گفته ات، کلام پدر هست جلوه گر، اي مادر پدر!
اي فاطمه!... عشق را هم ز تو بايد آموخت، و مناجات و عبوديت را، و صميميت را، و خدا را هم، بايد از کلام تو شناخت، که خانه دل از نام تو عرفان دارد. سلام بر تو اي ژرفاي آفتاب آفرينش!