گفتي: غزل بگو! چه بگويم؟ مجال کو؟همرزمم، براي غزل شور و حال کو؟پر مي زند دلم به هواي غزل، وليگيرم هواي پر زدنم هست، بال کو؟گيرم به فال نيک بگيرم بهار راچشم و دلي براي تماشا و فال کو؟تقويم چارفصل دلم را ورق زدمآن برگهاي سبِِِِزِِِ سرآغاز سال کو؟رفتيم و پرسش دل ما بي جواب ماندحال سؤال و حوصله قيل و قال کو؟
********************
چه اميد ها که بر تار مويي بسته امچه سودا ها که در سر نمي پرورانمچه حسرت ها که به چشم ميبينمو چه آرزوها که در ذهن نمي خوانمافسوس که بر باد شد و رفتافسوس که با نگاهي بر باد رفتافسوس که با کلامي رشته رويا ها پاره شدافسوس که دست ستمگر باد ريشه هايم را از خاک بر آوردافسوس که جور زمانه گرد بر چهره ام نگاشتافسوس ...چه نواها که با اميد خواندمچه سوزها که با باد گفتمچه اشک ها که با ابر قسمت کردم
من بدون عشق علي هر گز زندگي نخواهم كرد